دکتر شریعتی

دکتر شریعتی: مادرم میگفت عاشقی یک شب است و پشیمانی هزار شب؛ هزار شب است پشیمانم که چرا یک شب عاشقی نکرده ام


یهو نگاه میکنی می بینی ...

1- یهو نگاه میکنی می بینی خانوادت که 3 نفر بیشتر نیستن 5 خط موبایل دارن!

2 - واسه همکارت ایمیل میفرستی،در حالیکه میز بغل دستی تو نشسته !

3 - رابطت با اقوام و دوستانی که ایمیل ندارن کمتر و کمتر میشه تا به حد صفر برسه!

4 - ماشینت رو جلوی در خونه پارک میکنی بعدش با موبایلت زنگ میزنی خونه که بیان کمک چیزایی رو که خریدی ببرن داخل !

5 - هر آگهی تلویزیونی یه آدرس اینترنتی هم داره !

6 - وقتی خونه رو بدون موبایلت ترک میکنی ، استرس همه وجودت رو میگیره و با سرعت برمیگردی که موبایلت رو برداری...،بدون توجه به اینکه حد
اقل  10 سال از عمرت رو بدون موبایل گذروندی !!!
 










8 - صبحها قبل از خوردن صبحونه اولین کاری که میکنی سر زدن به اینترنت و چک کردن ایمیل و فیس بوکته !

9 - الان در حالیکه این ایمیل رو میخونی، سرت رو تکون میدی و لبخند میزنی !

10 - اینقدر سرگرم خوندن این ایمیل بودی که حتی متوجه نشدی این لیست شماره 7 نداره !

11 - الان دوباره برگشتی بالا که چک کنی شماره 7 رو داشته یا نه !

12 - من مطمئنم که اگه دوباره برگردی بالا حتماً شماره 7 رو پیداش میکنی،بخاطر اینکه خوب بهش توجه نکردی !!

13 - دوباره برمیگردی بالا ولی شماره 7 رو پیدا نمیکنی...، خوب من شوخی کردم ولی نشون میده که تو به خودت هم اعتماد نداری و هرچی بقیه میگن باور میکنی.

 14 - مطمئنم اگر این متن رو ادامه بدم میخواین یه بلایی سرم بیاری !!!
    پس ...

تاثیر عشق یک پسر جوان بر روی ملاصدرا

زمانی که فیض کاشانی در قمصر کاشان زندگی می کرد ، پدر خانمش ، ملاصدرا ،

چند روزی را به عنوان میهمان نزد او در قمصر به سر می برد .


در همان ایام در قمصر ، جوانی به خواستگاری دختری رفت .

والدین دختر پس از قبول خواستگار ، شرط کردند که تا زمان عقد نه داماد حق دارد

برای دیدن عروس به خانه عروس بیاید و نه عروس حق دارد به بیرون خانه برود .


از این رو ، عروس و داماد که عاشق و شیدای همدیگر بودند و می خواستند همدیگر را ببینند ،

به فکر چهره ای افتادند که نه با شرط مخالفت بشود و نه والدین عروس متوجه بشوند .

 لذا عروس حیله ای زد و گفت : من فلان موقع به قصد تکاندن فرش به پشت بام می آیم و تو هم داخل کوچه بیا ، همدیگر را ببینیم .


در آن وقت مقرر ، دختر فرش خانه را به قصد تکاندن به پشت بام برد و فرش را تکان می داد

و داماد هم از داخل کوچه نظاره گر جمال دلنشین عروس خانم بود و مدام این جملات را می خواند :


اومدی به پشت بوندی اومدی فرش و تکوندی
اومدی گردی نبوندی اومدی خودت و نشوندی


در این حال ، عارف بزرگوار ، ملاصدرا از کوچه عبور می کرد و این ماجرا را دید و شروع به گریه کردن کرد .

 او یک شبانه روز بلند گریه می کرد تا این که فیض کاشانی از او پرسید :

چرا این گونه گریه می کنی ؟


ملاصدرا گفت : من امروز پسری را دیدم که با معشوقه خود با خوشحالی سخن می گفت .

 گریه من از این جهت است که این همه سال درس خوانده ام و فلسفه نوشتم و خود را عاشق خدای متعال می دانم

 اما هنوز با این حال و صفایی که این پسر با معشوقه خود داشت من نتوانستم با خدای خود چنین سخن بگویم .

 لذا به حال خود گریه می کنم .

« زیبایی» و « زشتی»


« زیبایی» و « زشتی» در ساحل دریایی به هم رسیدن و به هم گفتند:

 

بیا در دریا شنا کنیم. برهنه شدند و در آب شنا کردند

 


زمانی گذشت و «زشتی» به ساحل برگشت و جامه های «زیبایی» را پو شید و رفت.

«زیبایی» نیز از دریا بیرون آمد و وقتی تن پوشش را نیافت،

 

از برهنگی شرم کرد و به ناچار لباس «زشتی» را پوشید و به راه خود رفت.
 

 

iran eshgh
 

 

تا این زمان نیز مردان و زنان این دو را با هم اشتباه می گیرند.

اما اندک افرادی هم هستند که چهره «زیبایی» را می بینند و فارغ از جامه هایی که بر تن دارد

 

 او را می شناسند.

 

برخی نیز «زشتی» را می شناسند و لباس هایش او را از چشمهای اینان پنهان نمی دارد

خدای عزیزم

اون کسی که همین الان مشغول خوندن این متنه، زیباست (چون دلی زیبا داره)،

درجه یکه (چون تو دوستش داری بهش نظر کرده ای)،

قدرتمند و قوی و استواره (چون تو پشت و پناهش هستی)

و من خیلی دوستش دارم.

خدایا، ازت میخوام کمکش کنی زندگیش سرشار از همه بهترین ها باشه.

خواهش میکنم بهش درجات عالی (دنیائی و اخروی) عطا بفرما

و کاری کن به آنچه چشم امید دوخته (آنگونه که به خیر و صلاحش هست) برسه.

خدایا، در سخت ترین لحظات یاریگرش باش تا همیشه بتونه همچون نوری در تاریک ترین و سخت ترین لحظات زندگیش بدرخشه و در ناممکن ترین موقعیت ها عاشقانه مهر بورزه. خداوندا،

همیشه و هر لحظه او را در پناه خودت حفظ بفرما،

هروقت بهت احتیاج داشت دستش رو بگیر (حتی اگه خودش یادش رفت ازت کمک بخواد)

و کاری کن این رو با تمام وجود درک کنه که هر آن هنگام که با تو و در کنار تو قدم برمی داره و گنجینه ی توکل به تو رو توی دلش حفظ کرده، همیشه و در همه حال ایمن خواهد بود.


دوستت دارم دوست عزیزم !
از هم اکنون، زمان داره برات شمرده میشه !
به زودی برات یه اتفاق خوشایندی خواهد افتاد یا یک خبر خوشی خواهی شنید ... نه چون این متن رو خوندی یا خوندن این متن شانس میاره یا ارسالش برای کسی باعث رسیدنه خبر خوش میشه ... ... نه .... ... صرفاً یک اتفاق خوش برات خواهد افتاد به این خاطر که الان توی دلت میگی:
خدایا توکل به تو.


اما، حالا تو این متن رو برای هر چند نفر که دوستشون داری بفرست، شروع کن.


وقتی میگم این متن رو برای هر چند نفر که دوستشون داری بفرست همینطور برای من، یه جورائی خوشحال میشم که ازت نامه داشته باشم،