شهادت حضرت علی علیه السلام تسلیت باد

 

امشب سر مهربان نخلی خم شد

در کیسه نان  به جای خرما غم شد

در خانه ی دور بیوه ای شیون کرد

همبازی کودک یتیمی گم شد

ازدواج شگفت انگیز یک دانشجو با مادر دوستش

داستان واقعی جوان دانشجویی که با مادر همکلاسی خود ازدواج کرده است. به گزارش پایگاه اطلاع رسانی پلیس، روزی که دانشگاه قبول شدم فکر می کردم تمام مشکلات زندگی ا م حل شده است و خیلی خوشحال از شهرستان راهی مشهد شدم تا در دانشگاه درس بخوانم . من که با ورود به شهری بزرگ احساس غربت می کردم در همان روز های اول ترم، با یکی از هم کلاسیهایم صمیمی شدم وکم کم دوستی ما باعث شد تا پا به خانه آنها بگذارم که ای کاش پاهایم قلم می شدند و هیچ وقت به آن جا نمی رفتم! پسر جوان در حالی که اشک می ریخت به کارشناس اجتماعی کلانتری میدان جهاد مشهد گفت: « پیام» چهار خواهر و برادر دارد و چند سال قبل پدرش را از دست داده بود .من از همان لحظه اول که وارد منزل آنها شدم متوجه رفتار عجیب و غریب و محبت بی حدو اندازه مادر وی شدم اما فکر نمی کردم در چه تله ای افتاده باشم! چون مادر دوستم از نظر سنی جای مادر خودم بود. مدتی گذشت و وابستگی خانواده پیام به من خیلی زیاد شد تا جایی که اگر یک روز به خانه شان نمی رفتم مادرش تماس می گرفت و حالم را می پرسید. او بالاخره یک روز با مکر و حیله مرا که پسری 22 ساله هستم را در حلقه هوس های شیطانی گرفتار کرد و گفت : می توانیم با هم از دواج موقت کنیم !با شنیدن این حرف از زنی که مادر دوستم بود ناراحت شدم می خواستم گوشی را قطع کنم که او مرا خام کرد و با وعده و وعید سرم را کلاه گذاشت . چند ماه از این ازدواج موقت گذشت و او که با محبت های خودش مرا گول زده بود گفت باید با هم ازدواج دائم کنیم . دیگر نمی فهمیدم چکار می کنم و چه بلایی قرار است به سرم بیاید لذا دست زنی که 21 سال از من بزرگتر است را گرفتم و با هم به محضر رفتیم و او را با مهریه 1000 سکه طلا به عقددائم خودم درآوردم. اما چشمتان روز بد نبیند چون از فردای آن روز مشکلات من شروع شد و همسرم سر ناسازگاری گذاشت . از طرفی مادر و پدرم از شهرستان مدام تماس می گرفتند و می گفتند دختر یکی از اقوام را می خواهیم به عقد تو در بیاوریم زودتر بیا و شناسنامه ات را هم بیاور. الان من و همسرم با هم درگیر هستیم و جالب این جاست که دوستم پیام نیز که حالا پسر خوانده ام شده است نسبت به این ماجرا و اختلافات ما هیچ گونه حساسیت و عکس العملی نشان نمی دهد . شاید باور نکنید من دو سه بار از دست این زن کتک مفصلی خورده ام . او شناسنامه ام را گرفته است و می گوید با پدر و مادرت تماس بگیر تا بیایند و عروس شان را ببینند و مهریه ام را نیز با خود بیاورند چون باید مرا طلاق بدهی! تازه می فهمم این حیله برای نقد کردن مهریه ای سنگینی است که طوق آن را بگردن نهاده ام. امروز به کلانتری آمده ام تا راهنمایی بگیرم ضمن این که از آبرویم خیلی می ترسم و نمی دانم جواب پدر و مادرم که این قدر برایم زحمت کشیده اند و با هزار امید و آرزو مرا به دانشگاه فرستاده اند را چه بدهم و چه طور توی چشمان شان نگاه کنم. در ارتباط با این پرونده نظر علیرضا حمیدی فر، کارشناس ارشد روان شناسی را جویا شدیم وی معتقد است در بروزاین مشکل، پسر دانشجو به خاطر ضعف درقدرت « نه» گفتن، ناآگاهی از مهارت های اجتماعی و بین فردی و تشخیص موقعیت ها، عقده های ناگشوده دوران نوجوانی و عدم گذار موفقیت آمیز از بحران های دوران نوجوانی که پیش نیاز موفقیت در دوران جوانی( همسر گزینی) می باشد و همسر وی نیز به دلایلی مانند جبران شکست ها و ناکامی های قبلی که باعث ترغیب وی به ازدواج شده است نقش دارند . وی توصیه کرد افراد و به ویژه جوانان بایستی مولفه های مهارت ابراز وجود که برخی از آنها عبارتست از جلوگیری از پایمال شدن حقوق خود و رد تقاضا های نامعقول دیگران، برخورد درست و موثر با واقعیت ها، حفظ اعتماد به نفس و انتخاب آزادانه، مواضع خود را بیاموزند وآنها را در زندگی به کار بندند تا شاهد این گونه موارد نباشیم!

داور جوانمرد

 مسابقه فوتبال پارا المپیک پکن و مسابقه بین تیم های ایران و ایرلند بود و وقتی بند کفش یکی از بازیکن های ایرانی باز شد و داور میدونست که بازیکن قادر به بستن بند کفشش نیست بازی متوقف شد و داور خودش زانو زد و بند کفش رو بست .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

شهر هرت

شهر هرت جایی است که رنگهای رنگین کمان مکروهند و رنگ سیاه مستحب
شهر هرت جایی است که اول ازدواج می کنند بعد همدیگ ه رو می شناسن
شهر هرت جایی است که همه بدَن مگر اینکه خلافش ثابت بشه
شهر هرت جایی است که دوست بعد از شنیدن حرفات بهت می گه: دوباره لاف زدی؟؟
شهر هرت جایی است که بهشتش زیر پای مادرانی است که حقی از زندگی و فرزند و همسر ندارند
شهر هرت جایی است که درختا علل اصلی ترافیک ا ند و بریده می شوند تا ماشینها راحت تر برانند
شهر هرت جایی است که کودکان زاده می شوند تا عقده های پدرها و مادرهاشان را درمان کنند
شهر هرت جایی است که شوهر ها انگشتر الماس برای زنانشان می خرند اما حوصله 5 دقیقه قدم زدن را با همسران ندارند
شهر هرت جایی است که همه با هم مساویند و بعضی ها مساوی تر
شهر هرت جایی است که برای مریض شدن و پیش دکتر رفتن حتماْ باید پارتی داشت
شهر هرت جایی است که با میلیاردها پول بعد از ماهها فقط می توان برای مردم مصیبت دیده چند چادر برپا کرد
شهر هرت جایی است که خنده عقل را زائل می کند
شهر هرت جایی است که زن باید گوشه خونه باشه و البته اون گوشه که آشپزخونه است و بهش می گن مروارید در صدف
شهر هرت جایی است که مردم سوار تاکسی می شن زود برسن سر کار تا کار کنن وپول تاکسیشونو در بیارن
شهر هرت جاییه که نصف مردمش زیر خط فقرن اما سریالای تلویزیونیشو توی کاخها می سازن
شهر هرت جایی است که 2 سال باید بری سربازی تا بلیط پاره کردن یاد بگیری
شهر هرت جایی است که همه با هم خواهر برادرن اما این برادرا خواهرا رو که نگاه می کنن یاد تختخواب می افتن
شهر هرت جایی است که گریه محترم و خنده محکومه
شهر هرت جایی است که وطن هرگز مفهومی نداره و باعث ننگه
شهر هرت جایی است که هرگز آنچه را بلدی نباید به دیگری بیاموزی
شهر هرت جایی است که همه شغلها پست و بی ارزشند مگر چند مورد انگشت شمار
شهر هرت جایی است که دوست داشتن و دوست داشته شدن احمقانه، ابلهانه و ... است
شهر هرت جایی است که وقتی می خوای ازدواج کنی 500 نفر ر و دعوت می کنی و شام می دی تا برن و از بدی و زشتی و نفهمی و بی کلاسی تو کلی حرف بزنن
شهر هرت جایی است که هرگز نمی شه تو پشت بومش رفت مگر اینکه از یک طرفش بیفتی ..
شهر هرت جایی است که .......
خدایا این شهر چقدر به نظرم آشناست

ساری

سلام
یه چند روزی هست که در ساری به سر میبرم مردم بسیار خوبی داره اما چیزی که من و سخت عذاب میده ترافیک شدید تو این شهر و خیابونای داغون ,نداشتن محل پارک برای خودرو,نبود امکانات رفاهی مناسب و. . .خیابونای باریک و بافت قدیمی شهر .
بیشتر مردم اینجا اعتقاد دارند مسولین به این شهر بعنوان مرکز استان توجه نمیکنند حتی استاندار و ...
و باند بازی تمام ادارات این شهر را فرا گرفته حتی بعضی نماینده های مجلس را
اینها حرف من نیست بلکه همش حرف مردم شریف ساریه
تو سفری که به منطقه گهرباران داشتم به روستاهای ولوجا ,برگه , طبقده و ...رفتم که علیرغم جمعیت بالا هر چند امکانات درحد روستایی خوبی داشتند اما عدم وجود شغل برای جوانان یک معضل محسوب میشود
به امید روزی که شهر دوست داشتنی ساری هم مانند اصفحان یا شیراز یا ... مورد لطف مسولین قرار بگیره
و فقط نگن اونجا شماله وسرسبز پس امکانات لازم نداره