یک داستان کوتاه اما جالب

یه مرد ۸۰ ساله میره پیش دکترش برای چک آپ. دکتر ازش در مورد وضعیت فعلیش می پرسه و پیرمرد با غرور جواب میده:
هیچوقت به این خوبی نبودم. تازگیا با یه دختر ۲۵ ساله ازدواج کردم و حالا باردار شده و کم کم داره موقع زایمانش میرسه. نظرت چیه دکتر؟
دکتر چند لحظه فکر میکنه و میگه: خب… بذار یه داستان برات تعریف کنم. من یه نفر رو می شناسم که شکارچی ماهریه. اون هیچوقت تابستونا رو برای شکار کردن از دست نمیده.

 یه روز که می خواسته بره شکار از بس عجله داشته اشتباهی چترش رو به جای تفنگش بر میداره و میره توی جنگل.. همینطور که میرفته جلو یهو از پشت درختها یه پلنگ وحشی ظاهر میشه و میاد به طرفش.

شکارچی چتر رو می گیره به طرف پلنگ و نشونه می گیره و ….. بنگ! پلنگ کشته میشه و میفته روی زمین
!

پیرمرد با حیرت میگه: این امکان نداره! حتما' یه نفر دیگه پلنگ رو با تیر زده!

دکتر یه لبخند میزنه و میگه:
دقیقا' منظور منم همین بود!

تعرض به دختر جوان در حضور نامزدش

اعتماد: حکم اعدام پسری که با همدستی سه دوستش دختر جوانی را در حضور نامزدش مورد تعرض قرار داده بود از سوی قضات دیوان عالی کشور تایید شد.

به گزارش خبرنگار ما این متهم که مهدی نام دارد دو سال قبل جوانی به نام فرزاد را در حالی که همراه با نامزدش فروزان به تفریح رفته بود مورد ضرب و جرح قرار داد و به نامزدش تعرض کرد. پس از این حادثه فرزاد به زندگی خود پایان داد.

وقوع حادثه

اواسط سال 85 در حالی که فقط چند ماه از نامزدی فرزاد و فروزان گذشته بود، روزی آنها برای تفریح به حاشیه دریاچه سد اکباتان در همدان رفتند اما هرگز تصور نمی کردند چه سرنوشت تلخی در انتظارشان است. این دو پس از آنکه خودرو پژو 206 خود را پارک کردند برای استراحت کنار بخشی از دریاچه که خلوت بود، اتراق کردند. با گذشت چند ساعت دو جوان ناشناس که سوار بر موتورسیکلت بودند به فرزاد و فروزان نزدیک شدند و پس از چند دقیقه پرسه زدن در آن اطراف سراغ زوج جوان رفتند و برای آن دو مزاحمت ایجاد کردند. در این لحظه فرزاد به دو جوان تذکر داد فروزان نامزد او است و آنها نباید مزاحم شان شوند.

در این هنگام یکی از موتورسواران با او درگیر شد و جوان دیگر نیز به سراغ فروزان رفت و سعی کرد او را به زور سوار موتور کند. با گذشت چند دقیقه در حالی که کشمکش بین دو جوان مزاحم و فرزاد و فروزان ادامه داشت دو موتورسوار دیگر نیز به کمک متعرضان آمدند و بدین ترتیب سه نفر از آنها فرزاد را مورد ضرب و جرح قرار دادند و یکی دیگر از آنان به نام مهدی فروزان را در حالی که به شدت می گریست به گوشه یی برد و مورد آزار جنسی قرار داد و سپس به همراه همدستش فراری شد.

به دنبال وقوع این حادثه زوج جوان با مراجعه به پلیس خواستار رسیدگی به این موضوع و دستگیری چهار جوان فراری شدند.

بدین ترتیب پرونده یی در این رابطه تشکیل شد و کارآگاهان پلیس آگاهی همدان تحقیقات وسیعی را برای یافتن متهمان آغاز کردند. در نخستین اقدام با کمک شاکیان تصاویر فرضی متهمان ترسیم شد و در اختیار واحدهای گشتی پلیس قرار گرفت.

چندی بعد با به دست آمدن ردپایی از یکی از متهمان، ماموران موفق شدند طی عملیاتی ضربتی او و سه نفر دیگر را دستگیر کنند. به دنبال دستگیری این چهار جوان بازجویی های فنی از آنان آغاز شد.

متهمان که مهدی، حسین، جواد و شکور نام دارند در تحقیقات مقدماتی اتهام خود را پذیرفتند و در دادگاه کیفری استان همدان مورد محاکمه قرار گرفتند.

محاکمه

در جلسه محاکمه مهدی - متهم ردیف اول- بار دیگر با تشریح ماجرا اتهامش را قبول کرد و گفت؛ سه نفر دیگر فقط به او در ضرب وجرح فرزاد کمک کرده اند. او در ادامه از دادگاه طلب عفو و بخشش کرد.

جواد متهم دیگر گفت؛ هنگامی که متوجه شدم مهدی قصد دارد دختر جوان را مورد آزار و اذیت قرار دهد دلم به رحم آمد و خواستم به او و نامزدش کمک کنم اما دیگر کار از کار گذشته بود.

در ادامه جلسه دادگاه فروزان در جایگاه ویژه قرار گرفت و گفت؛ من و فرزاد به تازگی با هم نامزد کرده بودیم و قصد داشتیم چند ماه بعد به طور رسمی زندگی مشترک مان را آغاز کنیم اما متهمان همه آرزوهای ما را نقش برآب کردند.

او ادامه داد؛ فرزاد پس از این حادثه دچار شوک روحی شدیدی شد و تا مدتی بعد مشکلات روانی اش ادامه داشت تا اینکه مدتی قبل خودکشی کرد. در حالی که الان باید در کنار شوهرم زندگی می کردم اقدام این چهار متجاوز زندگی مرا نابود کرد.

پس از اتمام جلسه دادرسی قضات دادگاه مهدی را به اعدام محکوم کردند. این حکم پس از صدور برای بررسی به دیوان عالی کشور ارسال شد و قضات دیوان پس از مدت ها مطالعه و بررسی دقیق پرونده با توجه به ادله و مدارک موجود در پرونده رای صادره را تایید کردند و پرونده پس از گذشت دو سال از وقوع حادثه برای اجرای حکم به دادسرای همدان ارسال شد.

من باور دارم ...

من باور دارم ...
که دعوا و جرّ و بحث دو نفر با هم به معنى این که آن‌ها همدیگر را دوست ندارند نیست.
و دعوا نکردن دو نفر با هم نیز به معنى این که آن‌ها همدیگر را دوست دارند نمى‌باشد.

من باور دارم ...
که هر چقدر دوستمان خوب و صمیمى باشد هر از گاهى باعث ناراحتى ما خواهد شد و ما باید بدین خاطر او را ببخشیم.

من باور دارم ...
که دوستى واقعى به رشد خود ادامه خواهد داد حتى در دورترین فاصله‌ها. عشق واقعى نیز همین طور است.

من باور دارم ...
که ما مى‌توانیم در یک لحظه کارى کنیم که براى تمام عمر قلب ما را به درد آورد.

من باور دارم ...
که زمان زیادى طول مى‌کشد تا من همان آدم بشوم که مى‌خواهم.

من باور دارم ...
که همیشه باید کسانى که صمیمانه دوستشان دارم را با کلمات و عبارات زیبا و دوستانه ترک گویم زیرا ممکن است آخرین بارى باشد که آن‌ها را مى‌بینم.

من باور دارم ...
که ما مسئول کارهایى هستیم که انجام مى‌دهیم، صرفنظر از این که چه احساسى داشته باشیم.

من باور دارم ...
که اگر من نگرش و طرز فکرم را کنترل نکنم،او مرا تحت کنترل خود درخواهد آورد.

من باور دارم ...
که قهرمان کسى است که کارى که باید انجام گیرد را در زمانى که باید انجام گیرد، انجام مى‌دهد، صرفنظر از پیامدهاى آن.

من باور دارم ...
که گاهى کسانى که انتظار داریم در مواقع پریشانى و درماندگى به ما ضربه بزنند، به کمک ما مى‌آیند و ما را نجات مى‌دهند.

من باور دارم ...
که گاهى هنگامى که عصبانى هستم حق دارم که عصبانى باشم امّا این به من این حق را نمى‌دهد که ظالم و بیرحم باشم.

من باور دارم ...
که بلوغ بیشتر به انواع تجربیاتى که داشته‌ایم و آنچه از آن‌ها آموخته‌ایم بستگى دارد تا به این که چند بار جشن تولد گرفته‌ایم.

من باور دارم ...
که همیشه کافى نیست که توسط دیگران بخشیده شویم، گاهى باید یاد بگیریم که خودمان هم خودمان را ببخشیم.

من باور دارم ...
که صرفنظر از این که چقدر دلمان شکسته باشد دنیا به خاطر غم و غصه ما از حرکت باز نخواهد ایستاد.

من باور دارم ...
که زمینه‌ها و شرایط خانوادگى و اجتماعى برآنچه که هستم تاثیرگذار بوده‌اند امّا من خودم مسئول آنچه که خواهم شد هستم.

من باور دارم ...
که نباید خیلى براى کشف یک راز کند و کاو کنم، زیرا ممکن است براى همیشه زندگى مرا تغییر دهد.

من باور دارم ...
که دو نفر ممکن است دقیقاً به یک چیز نگاه کنند و دو چیز کاملاً متفاوت را ببینند.

من باور دارم ...
که زندگى ما ممکن است ظرف تنها چند ساعت توسط کسانى که حتى آن‌ها را نمى‌شناسیم تغییر یابد.

من باور دارم ...
که گواهى‌نامه‌ها و تقدیرنامه‌هایى که بر روى دیوار نصب شده‌اند براى ما احترام و منزلت به ارمغان نخواهند آورد.

من باور دارم ...
که کسانى که بیشتر از همه دوستشان دارم خیلى زود از دستم گرفته خواهند شد

مرگ های عجیب و شگفت انگیز دنیا

۱) آرنولد بنت:

داستان نویس انگلیسی(۱۸۶۷،۱۹۳۱) وی برای آنکه ثابت کند آب شهر پاریس از نظر بهداشتی کاملا سالم است، یک لیوان از آن را خورد و در اثر تیفوئید ناشی از آن در گذشت!

۲) آگاتوکلس:

(خودکامه سراکیوز ۳۶۱، ۲۸۹ ق.م) در اثر قورت دادن خلال دندان خفه شد.

۳) آلن پینکرتون:

(موسس آژانس کارآگاهی آمریکا ۱۸۱۹، ۱۸۸۴) هنگام نرمش صبحگاهی به زمین خورد و زبانش لای دندان ماند و زخم شد و در اثر قانقاریای ناشی از این زخم درگذشت.

۴) آیزادورا دانکن:

(رقاص آمریکایی ۱۸۷۸، ۱۹۲۷) هنگامی که در اتومبیل بود، شال گردن بلندش به چرخ عقب اتومبیل گیر کرد و گردنش شکست و خفه شد.

۵) اسکندر کبیر:

(پادشاه مقدونی ۳۵۶ ،۳۲۳ ق.م) به دنبال دو روز میگساری و عیاشی در اثر تب درگذشت.

۶) الکساندر:

(پادشاه یونان ۸۹۳،۱ ۱۹۲۰) یک میمون خانگی گازش گرفت و در اثر عفونت خون در گذشت.

۷) تامس آت وی:

(نمایشنامه نویس انگلیسی ۱۶۵۲، ۱۶۸۵) مرد فقیری بود. به دنبال روزها گرسنگی سرانجام یک گیته به دست آورد و با آن یک دست پیچ گوشت خرید و از شدت ولع همان لقمه دهان پرکن اول گلو گیرش شد و خفه اش کرد!

۸) تامس می:

(مورخ انگلیسی ۵۹۵،۱ ۱۶۵۰) بر اثر بلعیدن غذای زیادی، خفه شد.

۹) جان وینسون:

(ماجرا جوی بریتانیا ۱۵۵۷، ۱۶۲۹) وی در ۷۲ سالگی از اسب به زمین افتاد و میخی وارونه بر زمین افتاده بود، در سرش فرو رفت.

۱۰) جروم ناپلئون بناپارت:

(آخرین بناپارت آمریکایی ۱۸۷۸، ۱۹۴۵) در سنترال پارک نیویورک، پایش به زنجیر سگ زنش گرفت و افتاد و در اثر زخم های حاصله در گذشت.

۱۱) جورج دوک کلارنس:

(انگلیسی ۱۴۴۹،۱۴۷۸) به دستور برادرش ریچارد سوم در خمره شراب خفه شد.

۱۲) جیمز داگلاس ارل مورتون:

(۱۵۲۵،۱۵۸۱) بوسیله دستگاهی شبیه گیوتین که خودش آن را به اسکاتلندیان معرفی کرده بود، سر بریده شد.

۱۳) رودولفونی یرو:

(ژنرال مکزیکی ۱۸۸۰، ۱۹۱۷) اسبش در شن روان گرفتار شد و سنگینی طلاهایی که به همراه داشت باعث فرو رفتن به درون ماسه شد.

۱۴) زئوکسیس:

(نقاش یونان قرن پنجم ق.م) به تصویری که از یک ساحره پیر کشیده بود آنقدر خندید که یکی از رگ هایش پاره شد و مرد!

۱۵) ژراردونرال:

(نویسنده فرانسوی ۱۸۰۸ ،۱۸۵۵) با بند پیشبند، خودرا از تیر چراغ برق خیابان حلق آویز کرد.

۱۶) فرانسیس بیکن:

(۱۵۶۱،۱۶۲۶) براثر گرفتاری در یک سرمای ناگهانی گرفتار شد و درگذشت.

۱۷) فالک فیتز وارن چهارم:

(بارون انگلیسی ۱۲۳۰، ۱۲۶۴) در بازگشت از یک جنگل، اسبش در باتلاق افتاد و فالک که زره پوشیده بود، در درون زره اش خفه شد.

۱۸) کلادیوس اول:

(امپراتور روم ۵۴ ب م. ۱۰ ق.م) با یک پر آغشته به سم خفه شد.

۱۹) کنت اریک مگنوس آندرئاس هرس ستنبورگ۱۸۶۰، ۱۸۹۵)

این انگلیسی در اثر خشم ناشی از مستی، با سیخ بخاری به دوستش حمله کرد، اما خودش توی بخاری افتاد و سوخت.

۲۰) گریگوری یفیموویچ راسپوتین:

(۱۸۷۱،۱۹۱۶) وزنه ای به بدنش بستند و در رود نوا غرقش کردند.

۲۱) لایونل جانسن:

(شاعر انگلیسی ۱۸۶۷ ،۱۹۰۲) از روی چهارپایه پشت بار به زمین افتاد و در اثر زخمهای حاصله در گذشت.

۲۲) لنگی کالیر:

(کلکسیونر آمریکایی ۱۸۸۶،۱۹۴۷) در خانه خود و در تله ای مهلک درگذشت. تله را برای دستگیری دزدان کار گذاشته بود.

۲۳) مارکوس لیسینیوس کراسوس:

(سیاستمدار رومی ۱۱۵، ۵۳ ق.م) این رهبر بدنام و صراف رمی به دست سربازان پارتی با ریختن طلای مذاب در حلقش درگذشت.

۲۴) هنری اول:

(پادشاه انگلیسی ۱۰۶۸،۱۱۳۵) در اثر افراط در خوردن مارماهی دچار ناراحتی روده شد و مرد.

۲۵) یوسف اشماعیلو:

(کشتی گیر ترک) بر اثر سنگینی طلاهایی که به کمرش بسته بود در دریا غرق شد. چون نتوانست به راحتی شنا کند.

پسر قرضاوی شیعه شد

روز گذشته، شیخ «علی الکورانی»، از روحانیون سرشناس لبنانی گفت که خشم شیخ یوسف القرضاوی از شیعیان که به‌ تازگی افزایش یافته، ناشی از شیعه ‌شدن عبدالرحمن، فرزند اوست که به وی به عنوان مفتی اهل ‌سنت ضربه‌ای روحی وارد کرده است.

به گزارش «شیعه آنلاین»، شیخ علی الکورانی مقیم شهر مقدس قم، در گفت‌وگو با شبکه ماهواره‌ای «اهل البیت(ع)» اعلام کرد: آقای عبدالرحمن القرضاوی، پسر شیخ یوسف القرضاوی (مفتی اهل سنت) به مذهب تشیع گرویده و عصبانیت قرضاوی از شیعیان در چند مدت اخیر نیز ناشی از همین است و اینجانب از این بابت اطمینان دارم.

الکورانی در پی اعلام این خبر از شبکه جهانی اهل البیت(ع) و تماس‌های متعدد شیعیان و اهل سنت از کشورهای گوناگون با وی، در پایگاه اطلاع‌رسانی «الغدیر» و شبکه تلویزیونی «الانوار» نیز حضور یافت و در پاسخ به پرسش‌های مخاطبان این رسانه‌ها نیز بر اطمینان خود از تشیع پسر قرضاوی تأکید کرد.

در همین راستا روزنامه لبنانی «البلد» نیز هفته گذشته فاش کرده بود، علت خشم اخیر شیخ یوسف القرضاوی از مذهب تشیع، شیعه ‌شدن یکی از نزدیکان اوست.
این روزنامه به رابطه خویشاوندی وی اشاره‌ای نکرد، اما شیخ «ماهر حمود»، امام جماعت مسجد «القدس» و از علمای سرشناس اهل سنت لبنان نیز در پی انتشار این خبر، درستی آن را تأیید کرد.

گفتنی است، در پی اعلام این خبر پایگاه اطلاع‌رسانی «عبدالرحمن یوسف» از روز گذشته غیر فعال شده است.
همچنین عبدالرحمن یوسف از سرشناس‌ترین شاعران جهان عرب است و تاکنون نخواسته با نام خانوادگی «القرضاوی» شناخته شود و از انتشار نام خانوادگی و تصاویر پدرش در پایگاهش خودداری کرده است.